رو تن زخمي جاده
کي غم رفتنو کاشته
کي تو غربت خيابون
قاب خورشيد و شکسته
کي تو شهر عشق و رؤيا
شعر نفرين و نوشته
کي براي من تنها
کوه غم رو جا گذاشته
کي تو اوج قصه ها
من و بي صدا گذاشت
تو کوچ پرنده ها
کي تو خوابم پا گذاشت
براي قلباي خسته
بگين آسمون بباره
زير پاي پاک بارون
يه کسي گلي بکاره
تن زخمي زير بارون
ديگه مرهمي نداره
ميشه تن پوش خيابون
چون ديگه جايي نداره
جاده خالي حالا
من و رو تنش ميکاره
رو تن زخمي جاده
کي ديگه پاشو ميذاره
برچسب : نویسنده : ashegh-del-shekasteh بازدید : 221